ابومحمد عسگرخانی، مغز متفکر امنیت خودبنیاد در جامعه علوم سیاسی-راهبرد معاصر
یادداشت روح‌الله قادری کنگاوری، عضو هیئت علمی دانشگاه جامع امام حسین(ع)؛

ابومحمد عسگرخانی، مغز متفکر امنیت خودبنیاد در جامعه علوم سیاسی

ابو محمد عسگرخانی را به‌حق می‌توان پدر واقع‌گرایی ایرانی و مغز متفکر امنیت خودبنیاد، خودیار و خوداتکا در جامعه علمی علوم سیاسی و روابط بین‌الملل نامید. شخصیتی که روی موضوع وحدت ملی تأکید می‌کرد و معتقد بود دولت باید در مقابل بلوک‌های قدرت قوی باشد، اما در برابر مردم و جامعه گردن‌فرازی نکند.
روح‌الله قادری کنگاوری؛ عضو هیئت علمی دانشگاه جامع امام حسین(ع)
تاریخ انتشار: ۱۱:۴۱ - ۳۱ شهريور ۱۴۰۱ - 2022 September 22
کد خبر: ۱۵۱۶۵۲

ابومحمد عسگرخانی، مغز متفکر امنیت خودبنیاد در جامعه علوم سیاسی

 

به گزارش «راهبرد معاصر»؛ ابومحمد عسگرخانی روی موضوع انسجام، یکپارچگی و وحدت ملی بسیار تأکید می کرد و معتقد بود دولت باید در مقابل بلوک‌های قدرت قوی باشد، نه ضعیف؛ اما در برابر مردم و جامعه گردن‌فرازی نکند. اگر دولتی تسلیم و وامدار بلوک‌های قدرت باشد نخواهد توانست دولت قوی و مقتدر برای حل موضوعات کلان ملی و مشکلات جامعه تشکیل دهد. این نکته بسیار دقیق است و شاهدیم این معضل امروز ماست.


هرجا دولت قوی، مستقل و مقتدر بود توانسته است امنیت و معیشت جامعه را حفظ کند، اما هرجا ضعیف عمل کرد، در خدمت گروه‌ها و جریان‌های قدرتی قرار گرفت که جز حفظ منافع خودشان منفعت عمومی و اجتماعی برایشان ارزشی نداشت.


تعارض منافع در چنین شرایطی شکل می‌گیرد و این بدترین وضعیتی است که می‌تواند برای دولت و حاکمیت پیش بیاید؛ دولتی که نتیجه تعارض منافع نهادی و سازمانی و فردی باشد هرگز نخواهد توانست حافظ منافع ملی باشد و در عمل دولتی وابسته و ضعیف خواهد بود.


عسگرخانی حقیقت قدرت و امنیت را با پوست، گوشت و استخوانش درک کرده بود و به دلیل اشراف کامل و اطلاعات دقیق از مناسبات قدرت در روابط بین‌الملل و بازی قدرت‌های بزرگ، مهمترین کارویژه دولت را تولید و حفظ امنیت خودبنیاد می‌دانست و تحت هیچ شرایطی مذاکره و مصالحه بر سر امنیت را به نفع کشور و نسل آینده ایران نمی‌دانست.

عسگرخانی مخالف مذاکره بیهوده و بی‌ثمر بود و مذاکره را بر سر امنیت که ناموس ملی می‌دانست، هرگز قبول نداشت


به تعبیر بنده، وی ترجیح می‌داد در داخل کشور خودش از گرسنگی بمیرد، اما به دست خارجی و بیگانه کشته نشود؛ عجب نگاه بلند عزت‌مندانه‌ای داشت. به همین خاطر عسگرخانی از همان روز اول با برجام و این سبک از مذاکره مخالف بود. البته مخالف مذاکره نبود حتی با دشمن. مذاکره را فعل مشروط به زمان، مکان، موضوع و ساختار مذاکره و حتی تیپولوژی مذاکره‌کنندگان می‌دانست. البته برخی برای انتقاد از عسگرخانی می‌گفتند این حرفها از شکم‌سیری است و وی التفاتی به اقتصاد و معیشت مردم ندارد؛ در صورتی که اصلاً این گونه نبود.


عسگرخانی مخالف مذاکره بیهوده و بی‌ثمر بود و مذاکره را بر سر امنیت که ناموس ملی می‌دانست، هرگز قبول نداشت. بارها مشاهده می‌شد از شدت ناراحتی مانند مارگزیده به خود می‌پیچید که مبادا واگذاری قدرت هسته‌ای به حوزه بازدارندگی موشکی و منطقه‌ای بیانجامد. مخالفت وی با پذیرش رژیم‌سازی علیه کشور مانند برجام و FATF هم ناشی از این نوع نگاه بود.


عسگرخانی را به حق می‌توان پدر واقع گرایی (رئالیسم) ایرانی و مغز متفکر امنیت خودبنیاد، خودیار و خوداتکا در جامعه علمی علوم سیاسی و روابط بین‌الملل نامید. وی را به خاطر تیزبینی و هوشیاری و نقد دیپلماسی طرفدار غرب و آمریکا از دانشگاه بازنشسته کردند. آخر مگر می‌توان فکر و اندیشه را بازنشسته کرد.


عسگرخانی ایمان و اعتقاد عجیبی به سپاه پاسداران در تولید قدرت ملی و نقش بی‌بدیل آن در حفظ امنیت ملی داشت و تأکید می کرد سپاه به عنوان نهادی بازدارنده محور باید نوعی بروکراسی هسته‌ای را تشکیل دهد تا از نفوذ و خرابکاری دشمن در صنعت هسته‌ای و نفوذ و وادادگی در دیپلماسی هسته‌ای مراقبت و محافظت کند تا فرایند بازدارندگی هسته‌ای تکمیل شود. احترام ویژه‌ای که وی برای مقام شامخ شهید والامقام حاج قاسم سلیمانی قائل بود، از این جنس بود. وی می‌دید این بزرگوار چگونه شبانه‌روز برای گسترش مرزهای امنیت ملی با نیروهای مؤمن و جان برکف مقاومت خود را به آب و آتش می‌زند.

وی شهید سلیمانی را اسطوره معنویت و اسطوره راهبردنویسی می‌دانست که توانست ایدئولوژی را به راهبرد تبدیل کند، زیرا هدفش رساندن آدمی به درجه کمال انسانیت است و برای این هدف راهبرد داشت


او معتقد بود شهید سلیمانی هرجا قدم برداشته، از منافع ملی ایران دفاع کرده است، زیرا وی منافع ملی را متغیر وابسته به امنیت ملی و بین‌المللی می‌دانست و لذا هر جا امنیت ایران تهدید شود، ناگزیر از مداخله‌ایم و باید با آن تهدید مقابله کرد.


عسگرخانی جنس کنش شهید سلیمانی را این نوع تحلیل می‌کرد و همواره می‌ستود. وی شهید سلیمانی را اسطوره معنویت و اسطوره راهبردنویسی می‌دانست که توانست ایدئولوژی را به راهبرد تبدیل کند، زیرا هدفش رساندن آدمی به درجه کمال انسانیت است و برای این هدف راهبرد داشت. او شهید سلیمانی را بزرگترین راهبردنویس جنگ‌های ترکیبی در دنیا می‌دانست و می‌شناخت.


فهم عسگرخانی در حوزه سیاست خارجی را می‌توان در قالب «مکتب عسگرخانی» بیان کرد. درواقع وی صاحب مکتب بود؛ مکتبی که قدرت را با امنیت، امنیت را با اقتصاد و اقتصاد را با فرهنگ و ارزش‌های انسانی می‌سنجید و دنبال می‌کرد. قدرتی را می‌خواست که امنیت‌آفرین باشد و امنیتی را می‌خواست بدون وابستگی و اتکا به عنصر خارجی تا بستر رشد و توسعه و پیشرفت ملت و مولد هنجارها و ارزش‌های والای انسانی باشد.


کمتر استادی در رشته روابط بین‌الملل داشته و داریم که اینگونه به سیاست خارجی و دیپلماسی نگاه کند. عسگرخانی هدف از رشته روابط بین‌الملل را جلوگیری از جنگ و خونریزی و ایجاد صلح و امنیت پایدار برای بشریت می‌دانست، نه صرفاً دانش چرایی و چگونگی رفتار دولت‌ها. از نظر او اتهامات و جنجال رسانه‌ای غرب و آمریکا در سه حوزه حقوق بشر، تروریسم و سلاح‌های کشتار جمعی صرفاً یک هدف دارد و آن هم تسلیم کردن ایران است که سیاست خارجی جمهوری اسلامی باید مراقبت باشد در برابر خواسته‌های آنها کوتاه نیاید.


عسگرخانی قدرت منطقه‌ای، موشکی-پهبادی و هسته‌ای را در خدمت سیاست خارجی و پشتیبان دیپلمات‌ها در عرصه بین‌المللی می‌دانست؛ لذا هرگز به دوگانه مشکوک و مسموم میدان و دیپلماسی باور نداشت و بیان آن را خیانتی نابخشودنی می‌دانست.


همه نهادهای دفاعی، نهضتی و نظامی کشور در کنار دستگاه‌های امنیتی را کنشگران و پشتیبانان اصلی و قانونی دستگاه دیپلماسی کشور می‌دید و دیپلماسی را هرگز در انحصار نهاد یا بازیگری خاص نمی‌دانست. به همین دلیل یکی از مطالبات جدی وی این بود که چرا واقعیت های سیاست خارجی جمهوری اسلامی در دانشگاه‌های مادر ایران مانند تهران، شهید بهشتی، علامه و ... تدریس نمی‌شود تا دست کم دانشجویان را با ادبیات بازدارندگی، دیپلماسی اجبار، خلع سلاح و کنترل تسلیحات آشنا کرد تا به قدرت مقاومت در تولید امنیت پی ببرند.

 

ارسال نظر